به گزارش همشهری آنلاین، با دقت و صبر فراوان اجزای چهرهها را طراحی میکند؛ مانند تکههای پازلی که باید با دقت تمام سر جای درست قرار بگیرند تا چهرهای را ترسیم کنند؛ چهرههایی که اصلا معمولی نیستند و گاهی وقتها تنها سرنخی میشوند برای کشف رازهای مهم و گاهی هولناک. اینجا اتاق مخصوص چهرهنگاری در اداره تشخیص هویت پلیس آگاهی تهران است. چهرههایی که در اینجا خلق میشوند، متعلق به تبهکاران و مجرمانی هستند که پلیس در تعقیب آنهاست.
روزانه قریب به ۲۰۰نفر از مالباختهها گرفته تا شاهدان جنایت وارد این اتاق میشوند تا زهرا تقیزاده، کارشناس چهرهنگاری پلیس آگاهی تهران با کمک آنها بتواند تصویری از چهره مجرم تهیه کند. او متولد سال۵۲ و تنها کارشناس زن چهرهنگاری است که از اواخر سال۸۲ در اداره تشخیص هویت پلیس آگاهی تهران مشغول بهکار است و تخصص او در ترسیم چهرهها و «چهرهزنی» تاکنون پرده از اسرار پروندههای زیادی برداشته است.
زنی که بهگفته خودش در همه این سالها با عشق در پلیس آگاهی تهران کار کرده و نهتنها در ترسیم چهره، بلکه در شناسایی مجرمان تبحر خاصی دارد و در بسیاری از پروندهها، اوست که سرنخ اصلی را برای کشف معمای یک جنایت، سرقت، تجاوز و... در اختیار همکارانش قرار میدهد. با او در اداره آگاهی تهران به گفتوگو نشستهایم که مهمترین بخشهای این گفتوگو را از زبان کارشناس حرفهای چهرهنگاری میخوانید.
زن چهرهنگار
من زهرا تقیزاده، کارشناس چهرهنگاری هستم و از اواخر سال۸۲ در اداره تشخیص هویت پلیس آگاهی تهران مشغول بهکار هستم. البته سابقه کارم در فراجا به سال۷۴ برمیگردد. تا قبل از ورود به اداره تشخیص هویت پلیس آگاهی تهران، در نظام وظیفه عمومی فعالیت داشتم. سپس وارد بخش تشخیص هویت شدم و بهعنوان کارشناس زن چهرهنگار مشغول بهکار هستم و بینهایت کارم را دوست دارم و با عشق انجامش میدهم.
استعداد ذاتی
به طراحی چهره علاقه خاصی داشتم و سیاهقلم کار میکردم. حتی در رشته گرافیک هم درس خواندهام و میدانستم استعداد زیادی در این زمینه دارم. وقتی وارد بخش تشخیص هویت پلیس آگاهی تهران شدم با حجم زیادی از پروندهها و ارباب رجوع سر و کار داشتم. در واقع من کار را بهصورت تجربی یاد گرفتم. از همان ابتدای شروع کارم چهرهنگار بودم و استعداد خاصی در این کار دارم. تصویر هر مجرمی را که ترسیم می کردم یا عکس های بانک اطلاعاتی مجرمان سابقه دار را که میدیدم، چهره آنها در ذهنم ثبت می شد و برای همین به راحتی می توانستم مجرمان سابقه دار را شناسایی کنم.
زمانی برای بازنشستگی
وقتی بازنشستهو بعد از اینکه خدمتم در پلیس آگاهی تمام شود، دلم میخواهد طراحی چهره را ادامه دهم و یک گالری طراحی چهره افتتاح کنم، (باخنده) البته میدانم که دلم برای پلیسبازیهایم تنگ می شود. شاید هم همچنان به شناسایی و دستگیری مجرمان ادامه بدهم!
یک روز کاری
کار چهرهنگاری خیلی دشوار است. بگذارید اینطور توضیح بدهم. افرادی که به اتاق من میآیند، یا مالباخته هستند یا شاهد جرم. مثلا افرادی که از آنها سرقت شده یا به دام متجاوز افتادهاند. تصور کنید که این افراد از نظر روحی و روانی در چه وضعیتی قرار دارند و حالا کار من این است که ابتدا آنها را آرام کنم. در واقع به نوعی شغل من شباهت زیادی به روانشناسی دارد. بعد از اینکه آرام شدند، باید ذهن شان را بخوانم و از آنها بخواهم تا مو به مو اجزای صورت مجرم را بهخاطر آورند. باید طوری باشد که اشتباه نکنند و بهدلیل وضعیت روحیشان اطلاعات غلط ندهند.
آنها چهره مجرم را توضیح میدهند و من ترسیم میکنم. چنانچه مجرم سابقهدار باشد، وقتی چهره اش ترسیم شد، اصلا نیازی نیست سراغ بانک عکسهای مجرمان سابقهدار بروم. چون چهره اکثر مجرمان سابقهدار در حافظهام ثبت شده است. این برمیگردد به تجربه فراوان سابقه کاریام. من تکتک اجزای صورت متهمان را بهخاطر میسپارم. حالا شاید بهخاطر علاقهام به کارم است یا شاید حافظه قوی و استعدادی که خدا به من عطا کرده است. گاهی مالباخته مقابلم مینشیند و توضیح میدهد که گوشی موبایلش سرقت شده است. شگرد سرقت و هیکل سارق را که شرح میدهد، من میفهمم که کدام مجرم اقدام به این سرقت کرده است. جالب است بدانید که گاهی قبل از چهرهنگاری، متهم را شناسایی میکنم.
کاشف معماهای بزرگ
یکی از پروندههایی که پس از کشف آن خیلی خوشحال شدم، پیدا شدن یک کودک ۸ماهه بود. ماجرا از این قرار بود که یک مادر به همراه نوزادش به یکی از پارکهای تهران رفته بود. در آنجا زنی به او نزدیک شده و با ادعای اینکه میخواهد برای فیلمبرداری، نوزادش را مقابل دوربین ببرد، کودک را گرفته و ربوده بود.
وقتی مادر کودک با وضعیتی آشفته و پریشان مقابلم نشست خیلی متاثر شدم. ساعتها طول کشید تا توانستم او را آرام کنم و بخواهم تا جزئیات چهره زنی را که کودکش را ربوده به یاد آورد. به سختی چهره آن زن را ترسیم کردم و خوشبختانه از طریق همین چهرهنگاری، زن کودکربا شناسایی و دستگیر شد. او اعتراف کرد که کودک را به خانواده ثروتمندی که نمیتوانستند بچهدار شوند فروخته است و به این ترتیب کودک به آغوش مادرش برگشت.
پرونده دیگری هم بود که آن هم مربوط به کودکربایی بود. فردی در پارک نوزاد ۴۰روزهای را از دستان مادر قاپیده و فرار کرده بود. من از لحظهای که پدر و مادر قدم در اداره آگاهی گذاشتند تا چهره کودکربا را ترسیم کنند، به پدر بچه که رفتارهای خونسردانه داشت مشکوک شدم. خیلی زود مشخص شد که پدر بچه با کودکربا تبانی کرده و فرزندش را به خانوادهای فروخته بود.
پروندههای جنایی
تا دلتان بخواهد به پروندههای جنایی رسیدگی کردهام. در این پروندهها معمولا از شاهدان کمک میگیریم تا چهره قاتل شناسایی شود. مثل پرونده قتل یک دانشمند هستهای که سالها قبل ترور شد. ساعت ۴صبح با من تماس گرفتند تا در محل کارم حاضر شوم. یک شاهد چهره عامل جنایت را دیده بود اما واضح نه.
آن روز من هنگام ورود به پلیس آگاهی، چشمم به جوان موتورسواری افتاد که پشت درختی ایستاده بود. آن روز به موتورسوار مشکوک شدم و چهرهاش را بهخاطر سپردم. وقتی به اتاق چهرهنگاری رفتم، با اطلاعات شاهد، تصویر متهم را ترسیم کردم و همانجا فهمیدم که او همان مرد موتورسوار است. انگار آمده بود اطراف پلیس آگاهی سر و گوشی آب بدهد که فورا از اداره خارج شدم و با کمک همکاران او را که همچنان پشت درخت ایستاده بود دستگیر کردیم.
پرونده قتل دیگری که خوب در ذهنم مانده، شناسایی و دستگیری قاتل سریالی زنان تهرانی بود. چهره فرضی متهم اصلی که من آن را با اطلاعات اندک شاهدان طراحی کرده بودم باعث شد تا همکارانم او را دستگیر کنند. این پرونده به دهه۸۰ برمیگردد و قاتل سریالی با همدستی دختر مورد علاقهاش، زنانی را که خانههایشان را برای فروش یا اجاره گذاشته بودند شناسایی کرده و پس از ورود به خانه، آنها را به قتل میرساند و اموال شان را به سرقت میبرد.
شناسایی مجرمان در خیابان
گاهی پیش میآید که سابقهداران تحت تعقیب را در خیابان بهصورت اتفاقی میبینم و همان موقع به همکارانم خبر میدهم که دستگیرشان کنند. حتی اگر آنها گریم کرده باشند، باز هم میتوانم شناساییشان کنم. گاهی در طرحهای پلیس که در جریان آن متهمان زیادی دستگیر شدهاند، به سراغ متهمان میروم و به راحتی سابقهدارها را از روی چهرهشان شناسایی میکنم. مثلا میگویم فلانی سارق است یا زورگیر یا کلاهبردار.
یک روانشناس
من کتابهای متعددی در زمینه روانشناسی مطالعه کردهام. حتی در سمینارهای مختلفی شرکت کردهام و بهنظرم هرچه در این زمینه آگاهتر باشم، کارم را سرعت بخشیدهام. اینکه روش آرام کردن شاکیان را بدانم و در زمان مناسب از آن استفاده کنم خیلی مهم است. بهنظرم پروندههای تجاوز از سختترین پروندههاست. باید شاکی که دچار آسیب روحی و روانی شده، آزار دیده و حتی گاهی از نظر جسمی نیز آسیب دیده را آرام کنم تا بتوانم چهره فرضی متهم را طراحی کنم. یکی از مهمترین پروندههای تجاوز، پرونده پستچی قلابی بود که به زنان خانهدار تجاوز میکرد. چهره فرضی متهم که من طراحی کرده بودم به شناسایی و دستگیری مجرم منجر شد.
اشتباه
مگر میشود اشتباه نکنم؟ بههرحال انسان جایزالخطاست اما درصد اشتباهم خیلی کم است. معمولا اگر ارباب رجوع اطلاعات غلط دهد به بیراهه میروم. من حتی در خیابان از روی چهره و رفتار رانندهها میتوانم تشخیص بدهم که مثلا ماشین سرقتی است یا راننده ریگی به کفش دارد. حتی میتوانم قومیت افراد را هم از روی چهرهشان حدس بزنم. بهعنوان مثال میتوانم حدس بزنم متهم اهل کدام شهرستان است. حتی میتوانم نوع جرم مجرمان را تشخیص دهم مثلا بگویم فلانی زورگیر است یا کلاهبردار یا قاچاقچی.
راستی گفتم قاچاقچی یاد یک پرونده قاچاق ارز افتادم. یک قاچاقچی حرفهای سالها قبل میلیاردها تومان کلاهبرداری کرده بود و من چهرهاش را طراحی کردم. طراحی که تمام شد، حدس زدم از کشور خارج میشود و تصویرش را برای پلیس مرزبانی فرستادم. چند روز بعد به من زنگ زدند و گفتند از روی همان تصویر، در نقطه صفر مرزی دستگیرش کرده اند.
یکی از پروندههایی که با تخصص زهرا تقیزاده کشف شد، قتل سریالی زنان تهرانی بود. قاتل جوانی به نام علیرضا با همدستی همسر سابقش ۳زن را در سال ۹۵ به قتل رساند اما با چهرهنگاری دستگیر و یک سال بعد به دار مجازات آویخته شد.
چهرهشناس تمامحرفهای
زهرا تقیزاده خاطرات زیادی از پروندههایی دارد که نقش اصلی را در کشف آنها داشته است.
عاشق کارم هستم. همسر و پسر۱۹سالهام میدانند که من عاشق کارم هستم و با وجود اینکه گاهی خسته میشوم و کم میآورم اما تشویقم میکنند تا مانند همیشه با جدیت به کارم ادامه بدهم. آنها میدانند که من از کودکی پای فیلم و سریالهای پلیسی مینشستم و همیشه دلم میخواست پلیس شوم. بهنظرم کشور ما به پلیسهای زن نیاز دارد و به عقیده من باید تعدادشان هرروز بیشتر شود.
فرزند من استعداد خاصی در طراحی چهره دارد. کافیاست روبهرویش بنشینی و یک قلم به او بدهی، آن وقت میبینید که با چه دقتی چهره شما را طراحی کرده است. او یکبار در محل کار من حاضر شده و پای سیستم کامپیوتر من نشسته بود. او از سرکنجکاوی و شیطنتهای کودکی صحبتهای مالباخته را شنیده و چهره مجرم را طراحی کرده بود. وقتی مالباخته تصویر را دید با تعجب گفت که این تصویر با سارقی که از او زورگیری کرده مو نمیزند.
شناسایی مجرمان نقابدار
در زمان کرونا که تا دلتان بخواهد مجرمان از ماسک استفاده میکردند. شاید برایتان عجیب باشد اما من از روی چشم و ابروی مجرمان هم میتوانم چهره فرضی آنها را طراحی کنم و حتی اگر سابقهدار باشند آنها را شناسایی کنم.
در یکی از پروندهها سارقان منزل به خانه سفیر سابق ایران در یکی از کشورهای آفریقایی دستبرد زده بودند. اعضای این باند بهصورت سریالی سرقت میکردند که از خانهها بالای ۱۰ تا ۱۵میلیارد تومان اموال قیمتی به سرقت برده بودند. (کارشناس چهرهنگار تصویر یک مجرم که توسط دوربینها ثبت شده و فقط یک چشم و گوش او مشخص است را نشان میدهد و ادامه میدهد) این عکس را میبینید؟ فقط یک چشم و یک گوش مجرم در عکس مشخص است و من از روی همین عکس، مجرم را شناسایی کردم. او یکی از مجرمان سابقهدار سرقت است که با دیدن عکس گفتم خودش است. کوچکترین شکی هم نداشتم.
همکارانم رفتند دستگیرش کردند و او به سرقتهای سریالی ازجمله سرقت از خانه سفیر سابق اعتراف کرد. در یک پرونده دیگر سرقت هم تا مالباختهها به اداره آگاهی آمدند و گفتند ۲دختر جوان قدم در آرایشگاههایشان گذاشته و سرقت کردهاند، وقتی چهرههایشان را طراحی کردم آنها را شناختم. گفتم آنها نسرین و زهره از مجرمان سابقهدار در زمینه سرقت هستند که آنها هم دستگیر شدند.
نظر شما